-
به تنهایی صدا کردم
شنبه 15 اسفند 1383 20:10
داراب سال ۶۵ به تنهایی صدا کردم صدایی از ته پس کوچه های تار تنهایی جوابم داد تو کیستی؟ گفتم که من تنها ترین تنهای عالم همسفر با مادری تنها تر از خود از رهی دور آمدیم از بیابانها صحاری ها گذشتیم قلبهای هردو مان مملو ء از درد است ناله ها مان سرد چهره ها مان از غبار ره پر از گرد است گونه ها مان نیلگون از سیلی یک مرد...
-
باران چه خوش می بارد
شنبه 15 اسفند 1383 20:08
شیراز زمستان ۷۷ باران چه خوش می بارد امشب روی احساس بلندم دردی ندارم از فراغت تا بگویم دردمندم با یاد رویت در دل کرده ام روشن چراغی تنهایی و تاریکی افتادست امشب در کمندم بیهوشم از احساس پاک فطرت خویش تنها خدا داند که من دیوانه ام یا هوشمندم در حسرت یک آخ سوزانم دلش را زندان اگر امشب بسوزاند تمام بند بندم من باز می...
-
مریم سپید
شنبه 15 اسفند 1383 20:08
گرگان تیر ماه ۵۲ یک شب تو را چون مریم سپید از باغ آسمان چیدم در تنگ مرمر خیال بنشاندمت به مهر اکنون بعد از گذشت سالها بوی تن تو را در باغ خاطره ام احساس می کنم
-
شتاب راه
شنبه 15 اسفند 1383 20:07
گرگان مهر ماه ۵۲ نه به خانه پایبندم نه به کوچه راه دارم نه برای گریه اشکی نه ز غصه پناه دارم منه پای بر ضمیرم که من آن کویر پیرم که برای دلخوشی تو نه گل و نه گیاه دارم به جهان شما که غریبم ندهد گل و سبزه فریبم که مسافری عمیقم و شتاب راه دارم نه برای گریه اشکی نه ز غصه پناه دارم نه طمع به مال و منالی نه امید عزت و جاه...
-
حک شده بر سنگ قبر مادرم
شنبه 15 اسفند 1383 20:05
اسفند ۶۶ داراب نامش به تقدس مریم بود مامش زهره و بابش علی اکبر از سادات حسینی هفتاد و دو خزان بی بهار را در وارستگی و تنهایی گذراند و در غروبی به غربت و تنهایی کویر در روز دوشنبه سوم اسفند ماه ۶۶ همراه با فرشتگان پرید و از تنهایی تن رهید جای پایش در اینجا ماند از گذشت دو شب به بی خوابی لحظه ای در اتاق خوابم برد در...
-
در اسارتگاه
شنبه 15 اسفند 1383 20:03
اسفند ماه ۷۷ اسارتگاه عادل آباد دست و پایم بستید روی ارابه ای از نور سوارم کردید تا که از تاریکی وارهانید مرا دیشب از رجعت تاریکی خود برگشتم پشت دروازه شهر مردگان با تنی از پوشش سبز قانون آمدند باز به استقبالم تا که از ظلمت زندان پرسند لحظه ای از از تن بی جان حالم
-
بیایید بیایید
شنبه 15 اسفند 1383 18:47
٢٦ مرداد ١٣٨٣ داراب من اینجا غرق پیکارم بیایید تنی مشتاق آزارم بیایید تمام شب تخفتم دیشب از درد تماشا داره گفتارم بیایید خدا را دیده ام همراه مهتاب نشسته روی آثارم بیایید برای دیدن یک نیم مرده که هرشب بر سر دارم بیایید نمی خواهم که بار از من بگیرید کنون از بار سرشارم بیایید نمی گویم که هرشب یار من باش فقط یک شب به...