ای اهل دنیا امشب از مستی خرابم نیمی ز تن در آتش و نیمی در آبم عمری ز من باقی نمانده تا سرآیم غم نامه ی رنگین در این خونین کتابم من با جوانان وطن سوگند خوردم دل بر نمی گیرم من از حرف حسابم با خون دل خوردن گذشت عمر نجیبم مادر بیا بنشین کنار تخت خوابم در بارگاه بی زوال آفرینش من نامه ی نا خوانده ی نا بی جوابم دستی کجا تا واژه چینم از ضمیرم دریایی از گلواژه دارم در سرابم تیر شهابم می روم تا عمق هستی مجذور ضرب بی نشان دارد شتابم عکس تو بر این جام من افتاد و خندید با عکس تو می نوشم امشب من شرابم با مادرم گفتم حدیث بند و زندان گفتا مگو فتاح مکن دیگر کبابم
سلام دوست عزیزم ... این شعر هم مثل بقیه اشعارت عالی بود ممنون از اینکه خبرم کردی ...